دهخدا نظرات خود را در باره ی اسم مصغر به ویژه آنهایی که پسوند "ک" می گیرند از احمد کسروی اقتباس کرده و به تحلیل ما با یک رویکرد عامیانه و نگاه به نمونه هایی چون"مردکه","زنکه" و "گندمکه", سخن خود را در باره ی "درکه"طرح کرده که راه به خطا رفته است.توجه کنیم که در نمونه های نخست,پیش از پسوند تصغیر"اکه"واج صامت وجود دارد:"د"در مرد,"ن" در زن,و "م"در گندم.اما دهخدا پاسخ علمی به این سؤال نمی دهد که با پذیرفتن"اکه"چه بر سر صامت"ه"در پایان "دره"می آید؟در ذیل واژه ی درکه در لغت نامه ,"دَرَ",مخفف از "دره"تلقی شده و علی الظاهرتخفیف یافته.تخفیف در زبان فارسی:
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - سبک کردن . 2 - کم کردن قیمت چیزی . 3 - مختصر کردن کلمه با ساکن کردن ، حذف تشدید یا کم کردن یکی از حروف ، برای سهولت تلفظ یا ضرورت شعری .در این مورد هم تشدید حذف شده و هم "ه"افتاده است.اما آنچه باقی مانده مصوت کوتاه -َدر پایان"ر"است.dara.با ختم واژه به مصوت همان ایراد سر جای خود می ماند.
این است که توجیه موضوع از نظرگاه زبان شناسی و قواعد آوایی زبان فارسی دشوار می نماید.در زبان فارسی واژه ی که به "ه"ختم می شود ,این حرف در هنگام تصغیر به "گ"بدل و سپس پسوند "ک"تصغیر را می پذیرد.
دیدگاه خود علامه دهخدا و در این باره:
سخن از "های بیان حرکت است از لغت نامه:"در اتصال به کاف تصغیر- در اتصال به کاف تصغیر به آخر کلمه مختوم به ها ها تبدیل به گ شود: جوجه ، جوجگک:
آبی چو یکی جوجگک از خایه بجسته
چون جوجگکان از تن او موی برسته .
منوچهری (دیوان ص 120).
دایه ، دایگک . شانه ، شانگک:
شانگکی ز آبنوس ، هدهد بر سر زده ست
بر دو بناگوش کبک غالیه تر زده ست .
منوچهری (دیوان ص 147).
سفره ، سفرگک:
نارماند به یکی سفرگک دیبا
آستردیبه زرد اِبره آن حمرا.
منوچهری (دیوان ص 161).
ماسوره ، ماسورگک:
سر او بسته به پنهان ز درون عمدا
سر ماسورگکی در سر او پیدا.
منوچهری (دیوان ص 161).
دیدگاهی دیگر در این زمینه:
اگر اسم علامت تصغیر داشته باشد، آن را مصغر مینامند. مصغر اسمی است که مفهوم خردی و کوچکی را برساند. اسم مصغر یا به کوچکی از نظر اندازه دلالت میکند یا به کوچکی از نظر معنوی. صفت نیز گاهی مصغر میشود، مانند بَدَک، کَمَکی، بیشترک، پیشترک.
تصغیر سه علامت دارد: ک (دخترک)، چه (باغچه)، و (خواجو).
ک تصغیر گاهی بیارزش بودن را میرساند، مانند مردک، عالمک؛ و گاهی تحبیب و دلسوزی را، مانند طفلک، مامک و گاهی نیز شباهت یا داشتن رنگی را، مانند موشک، خروسک، زردک، سُرخَک.
در بعضی لهجهها در مقام تعریف و تصغیر، به اسم، های بیان حرکت میافزایند، مانند پسره، دختره. اگر کلمهای به ا یا و ختم شده باشد.
قبل از ک، ی میافزایند، مانند پایَک، مویَک.
اگر کلمهای بههای بیان حرکت ختم شده باشد، ه به گ بدل میشود، مانند جوجه< جوجگ.
گاهی چه به زه/ ژه تبدیل میشود، مانند نیچه< نیزه؛ مویچه< مژه. پسوند ـ ویه (- uye) را از علامتهای تصغیر دانستهاند: شیرویه، بابویه، ماهویه. گاه در تصغیر با چه، بر خلاف قیاس، یک ی نیز میآید: دریچه، (دنبلیچه (دنبالیچه)). گاه در یک قید، ی نکره و ک تصغیر باهم جمع میشوند: کَمَکی، لَختکی، نَرمکی.
جوجگک
لغتنامه دهخدا
جوجگک . [ جو ج َ گ َ ] (اِ مصغر) جوژگک . مصغرجوجه . جوجه ٔ کوچک . (فرهنگ فارسی معین ) :
ای جوجگک به سال و ببالا بلند زه !
ای با دو زلف بافته چون دو کمند زه !
طاهر فضل .
نتیجه و بر آیند این تحقیق این است که نظر دهخدا در باره ریشه ی "درکه"درست نمی نماید و طبق قواعد آوایی زبان فارسی,مصغر و محقر درکه "درگک",با پسوند"ک"و "درگکه" با پسوند "اکه"می تواند بود.یک نکته هم در مورد توجیه مؤلف لغت نامه نادرست به نظر می رسد:معمولا پسوند"اکه" تصغیر جاندار است.به تعبیری "ک"تکواژ تصغیر,و "ه"معرّف همان فردی است که تحقیر در موردش به کار رفته است. چیزی شبیه "محقرعنه!"خواهد بود.بنابراین نکته ی به دست آمده این که اسم خاص "درکه"در هیچ کدام آن هفت یا هشت مورد مصغر نیست. و باید در وجه نامگذاری آنها دست آویز دیگری جستجو کرد.
کوشش برای تعریف و وجه تسمیه ی "درکه":
1.درکه
اگرچه هنوز دلیل اصلی نامگذاری این محل مشخص نیست اما برخی آن را مرتبط به نوعی کفش برای حرکت در برف که در این منطقه استفاده می شده و به زبان اصلی درگ نامیده می شده است دانسته اند.
2.در فاصله 26 کیلومتری شهرستان کوهدشت روستای ابوالوفا واقع شده است. تپه درکه به فاصله یک کیلومتری در جنوب غربی این روستا قرار دارد. علت نامگذاری این تپه به درکه(derekeh) به ای دلیل است که در گویش محلی منطقه که لکی است کلمه درک (derek)به معنی خار میباشد وچون پیشتر در غرب این تپه درختچه هایی پوشیده از خار(درک) وجود داشته به این دلیل به درکه مشهور شده است.(از توابع لرستان.)
3.احتمالا واژه ی مقابل"درجه"است.درجه صعود پلکانی به سمت بالا؛و درکه سقوط پلکانی به سمت پایین است."درکات دوزخ"معروف است،این ناحیه در تهران را به دلیل دره ای بودن آن که به تدریج به سمت پایین می رود "درکه" نامیده اند.(از بیانات شفاهی شادروان استادمنوچهر دانش پژوه،کلاس تاریخ بلعمی،دانشگاه علامه طباطبایی)درکه
فرهنگ فارسی معین
(دَ رَ کِ) [ ع . درکة ] (اِ.) 1 - ته . 2 - سرازیری . 3 - طبقة دوزخ . ج . درکات
پایان.
برچسب : نویسنده : adabiyyatenovin بازدید : 331