آورده اند که: شاگردی در محضر یکی از اوستادان علوم قدیمه همی خواندی.گویند او حکایت کند از اوستادش که روزی شاهنامه ای اندر دست داشتی و انگشت بر این بیت بنهاده بودی که نه همین امروز است که شاعران معاصر دارید؛که در شاهنامه هم نام سهراب سپهری و فروغ آنهم یکجا بیامدی:
اگر جفت گردد زبان بر دروغ
نگیرد ز بخت سپهری فروغ.
و باز اندر شاهنامه نامی از "مرند"دیده ام در قصه ی کاموس کشانی:
مگر خاک گر سنگ خارا خورند
چو روزی سر آید خورند و مرند.
بی درنگ شاهنامه بگشودم و نبرد ایران و تورانیان ورق بزدم؛رسیدم همان بیت.گفتم:عفواً یا اوستاذ!این چه بگفتید"مُرَند"نیست؟اوستاد بانگ برداشت:آنچه فراگفتم,فرو نخواهم گرفتن!و من دم در کشیدم و پرسش دیگر پی افکندم و اوستاد را پرسیدم:متضاد "رو مخ بودن"چه باشد؟
اوستاد مبلغی ریش بجنبانیدی و گفتی:این کلام، از عبارات اراذل باشد و در کتاب "میرزا شبگردان بن کوی پلاس"بدیدمی این را؛مقابل"رو مخ بودن"،"فاز دادن"باشد که جماعت"وَبش"(مفرد اوباش)گویند:
این یا آن خیلی فاز میده...
می باید دانست که لغت "فاز"مُفرّس است از همان "فیض"عربی، که گویند:به ما فیض می رساند و مستفیض مان می کند.یعنی بهما فاز می دهد...
اوستاد را بدین خاطر حمد و ثناها بگفتم که مرا از تیرگی جهالت برهانیدی.گفتمش :ای کریم و ای علیم مرا سوالی دیگر باقی است که اگر آن هم پاسخ گیرم صداعی دیگر نخواهم دادن.اوستاد گفت:بپرس
پرسیدم:"پان" چیست که گاه چونان پیشوندی بیفزایند چون "پان فارس"و "پان ترک"و"پان عرب"وقس علی هذا؟
اوستاد کتابی از عهد صفویه بگشادی که در نوشته های گذشتگان،همین کلمه بوده است و به جای سرخاب سود بردندی از آن.تو گویی همین بوده است که بدان"پان سرخ"گفتندی؛صائب در این کلمه گوید:
چه خون که در دلم از آرزوی بوسه کند
در آن زمان که کند سبز من لب از پان سرخ...
می دو آتشه را نشئه ی دگر باشد
خوش آن زمان که لب یار گردد از پان سرخ
پرسیدم:یا اوستاد پس آنچیست که میرزا علی اکبر دهخدا در این مورد آورده: همان تنبول یا گونه ای پلپل هندی سرخ رنگ باشد؟اوستاد گفت:من دهخدا ندانم.!