کتاب خانه ی من دشت بی کران خداست
کتاب خانه من اوج موج یک دریاست.
کتابخانه ی من در ترانه ها جاری ست.
شمیم مست اقاقی,چنانکه در غوغاست.
شبی که روشن مهتاب در افق پیداست
بساط کوچک من پهن گوشه ی فلک است.
اگر تو تابش یک سبزه دیده ای به چمن
چمن کتاب من و سبزه هاست خانه ی من.
نگاه روشن یک تپه در شب مهتاب
فواصل سخن نور کرمک شب تاب
ضمیر پرعطش مادرانه ی یک گل,
ترنم سحر یک سبد غزل,بلبل
نسیم خواهش یک ارغوان به بارش ابر
نوای بره ی کوهی
سرشک شبنم یک صبحگاه بوته ی رز
و انتظار سپهر از زمین: تأمل و صبر
صدای سوز علف
چنار صحبت و شفاف کوچه ی یک نهر
شکوفه های صدف
درون همهمه ی شامگاه سطح شهر
تمام شوکت لبریز ی از کتاب من است.
کتاب خانه من دشت بی کران خداست.
کتابخانه من
کتا ب و خانه من...
✍️:علی اصغری