**پارسی گویان آذربایجان**

ساخت وبلاگ
-می گویند اگر شهریار در وصف امثال "فردوسی" و"شاهنامه"شعر سرود از سر لغزش هایی فکری بوده است!


*شهریار و بزرگان شعر فارسی

"یادگار جشن فردوسی"-شعری از استاد شهریار

چه فردوسی توانا شاعری شیرین سخنگویی
دلیر پهلوانی جنگجویی سخت بازویی

جهان همت و کوه وقار و کان نیرویی
بیان دلکش سحر آفرینش سحر و جادویی...

ندانم رستم و رویین تنی بوده است خود یانه
تو بودی هر چه بودی رستم و رویین تن افسانه...

بجز عشق وطن دیگر کجا بودت به سر سودا
زهی آن عشق و آزادی،زهی آن فر و استغنا...

عجم تا زنده باشد نام تو ورد زبان باشد 
به جان منت پذیرتست ای جان تا که جان دارد...

فهرست اشعاری که فقط نام "حافظ"به خود دارند:
-هدیه به حافظ
سرخوش آنان که سر خیره به خمخانه زدند
سر کشیدند خم و پای به پیمانه زدند...

-مکتب حافظ
-حافظ جاویدان
-وصال حافظ
-سخنگوی حافظ
-فال حافظ
-حافظ خداحافظ
-تویی حافظ؟
-بن بست حافظ
-گِله ی حافظ با گوته

شعر برای سعدی:

سحربیان سعدی
در بارگاه سعدی
سعدی سرای

شهریار، ایران و شعر فارسی

قندپارسی
تخت جمشید
ایده آل ملی
سرمایه های ملی
ره آورد شیراز
به یاد تهران
شاهد تبریز
سیل تبریز
شیراز
تهران و یاران
جشن نوروز

(تمامی اشعار از دیوان فارسی شهریار نقل شد.)

شهریار و فردوسی

در قعر هزارساله ی غار قرون
از کشور یادهای یک قوم اصیل
کان جا قرق غرور قومیت اوست
یک منظره ی شکوهمندی خفته است
یک دورنمای دل فروز تاریخ
«ایران» قدیم !


گسترده سواد سرزمینی به شکوه
با حلقه ی کوه های رویین پیکر
با کنگره های که بر افق های عمیق
با سایه ی توده های ابهام اندوه
پیچیده و لولیده به هم جنگل ها
با روشن آبگینه دریا ها
با پرتو رودهای سیمین سیما
«ایران»عظیم !

*
آن گوشه سواد سهمگین کوهی ست
برسینه ی آن کوه کلان بنشسته
چون صخره سواد هیکلی رویین تن
آن گونه که سیمرغ نشیند بر قاف
گویی که یکی مجسمه است از مفرغ
می دانی کیست؟
او شاعر ایده آل ما «فردوسی» ست
او پیکره ی غرور ملیت ماست...

نه شهریار در سرودن اشعار پارسی خود اشتباه کرد نه پروین اعتصامی تبریزی به خطا, پا،در جا پای امثال ناصر خسرو و سعدی و دیگر پارسی گویان نهاد! اوحدی مراغه ای و همام تبریزی هم فریب خورده ی دم و دستگاه مسموم پهلوی خائن نبودند که عمری پابه پای ستارگان شعر فارسی،گفتند و سرودند!خاقانی شروانی هم از همین سرزمین بود که ایوان کسرا برایش عبرتی از شکوه و ابّهت بار می آورد و قصیده به پارسی می سرود؛نظامی گنجوی هم اشتباه نکرد که شیفته ی عرایس شعر پارسی شد و خسرو و شیرین ساخت و خود بزرگ ترین و استوارترین مثنوی ها را در همین زبان پایه افکند.مولانای زاده ی بلخ و پرورش یافته ی روم سلاجقه به بی راهه نرفت که سترگ ترین بنای عرفان و غزل فارسی را پی ریزی کرد.صایب تبریزی هم که بیشترین غزل در شعر پارسی به نام اوست؛خود باخته نبود.
نه آیا همین طیف افرادند که "زرتشت"را از دیار آذربایجان/آزربایجان!-گیرم  نامحقق- می شناسانند که "اوستایش" را -اوو اؤسته-(روی پوست!!)می خوانند گاهانش را به پارسی سرودآیا او هم راه به خطا رفت؟استادمنوچهر مرتضوی هم از خود بیگانه نبود که اساس استدلالاتی نوین در کتاب"زبان آذربایجان" نهاد و دکتربهمن  سرکاراتی و دکتر اسماعیل رفیعیان هم فریب نخورده بودند که عمری در این عرصه با وسواس تمام مقاله نوشتند که اساس و شالوده ی کار به واقع چه ها بوده و چه ها شده است!
به راستی این بزرگان اشتباه کرده و به قولی این گفته ها از دست و زبان شان لغزیده؛یا اشتباه و لغزش جای دیگری است که خدای ناکرده هویت خود را در پناه فرهنگ و زبان اویغور و... پی بگردیم؟اشتباه و لغزش,فریب و از خود بیگانگی  به راستی در کجاست؟
که اگر اینهمه بزرگان همین دیار فریب خورده اند و ره به خطا رفته؛بگذارید من هم این فریب شیرین را بخورم!

**در بلور خواب ها**...
ما را در سایت **در بلور خواب ها** دنبال می کنید

برچسب : پارسی,گویان,آذربایجان, نویسنده : adabiyyatenovin بازدید : 144 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 16:19